هیسس!!!
هیس...
لحظه ای حرف نزن
چشم ببند
گوش بده
بو بکش
بوی چوب است و صدای هق هق سوختنش
هیس...
هیچ مگو خوب ببین
می بینی؟
همه را سوزاندم
همه خاطره ها در آتش
و تمام...
هیس...
لحظه ای حرف نزن
چشم ببند
گوش بده
بو بکش
بوی چوب است و صدای هق هق سوختنش
هیس...
هیچ مگو خوب ببین
می بینی؟
همه را سوزاندم
همه خاطره ها در آتش
و تمام...
وقتی دلم تنگ میشود
در خیالم تو را تجسم میکنم
می آیی
کنارم می نشینی
حالم را می پرسی
حرف میزنی
از دلتنگی نجات پیدا می کنم
حالم خوب می شود
از خیال که جدا می شوم
نیستی
و دوباره دلتنگ می شوم
سخت است
بین خیال و واقعیت پرسه زدن
وقـتـی حـس میکـنم
جآیــی در ایــن کرِه ی خآڪـی
تــو نفس میکــشــی و مـن
از هــمآטּ نفـس هآیتـــ ،،، نفس میکشم !
تـو بــآش !!!
هـوآیتـــ ! بویتـــ! برآی زِنده ماندنم ڪـآفـــی است …
وقتی چشمانم را روی هم می گذارم…
خواب مرا نمی برد…
تو را می آورد!!!
از میان فرسنگ ها …
فاصـــــــــــــــــــــــــــــــــــله…